
فارغ از اندوه فرداییم، درویشیم ما!
آشنا با روزهای سختِ در پیشیم ما فارغ از اندوه فرداییم، درویشیم ما! هستیِ ما چون سرابی جلوهای از نیستیست کمتر از هیچیم اما از عدم…
آشنا با روزهای سختِ در پیشیم ما فارغ از اندوه فرداییم، درویشیم ما! هستیِ ما چون سرابی جلوهای از نیستیست کمتر از هیچیم اما از عدم…
گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی بر آتش تیزم بنشانی بنشینم بر دیده خویشت بنشانم ننشینی…
درست است که بعضی وقتها هنوز دستم به دامن ماه و سرشاخههای روشن ستاره میرسد، یا گاهی خیال میکنم اهل همین هوای بوسه و لبخند آینهام،…
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟ آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست، با…
آرزوهای قربانی شده ! آدم سگ دو میزند تا شرایط را فراهم کند که به آرزوهایش برسد اما در این سگ دو زدن ها انقدر از…
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست که آنچه در سر من نیست، ترس رسوایی ست چه غم که خلق به حُسن تو عیب میگیرند؟ همیشه…
در این دریا چه میجویند ماهی های سرگردان؟! مرا ازاد میخواهی؟ به تنگ خویش برگردان! فاضل_نظری
ﺣﺮﻑ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ، ﺍﻫﻞ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﮔﯿﺮﻡ ﺁﺭﯼ ، ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺷﻤﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ…
ما را نتوان پخت که ما سوخته ايم آتش نتوان زد که برافروخته ايم ما را نتوان شکست آسان اى دوست هرجا که دلى شکست، ما…
گاهی سراغم را بگیر ، از کوچه های آشتی … از حسِ بی تاب دلت ، حسی که بود و داشتی . گاهی مرا فریاد کن…