عافیت خواهی،
نظر در منظر خوبان مکن
ور کنی بدرود کن؛
خواب و قرار خویش را
#سعدی
در گذرگاه زمان، خیمه شب بازیِ دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد، عشق ها می میرند، رنگ ها رنگ دگر می گیرند، و…
گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی بر آتش تیزم بنشانی بنشینم بر دیده خویشت بنشانم ننشینی…
درست است که بعضی وقتها هنوز دستم به دامن ماه و سرشاخههای روشن ستاره میرسد، یا گاهی خیال میکنم اهل همین هوای بوسه و لبخند آینهام،…
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟ چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟ من چه…
عافیت خواهی،
نظر در منظر خوبان مکن
ور کنی بدرود کن؛
خواب و قرار خویش را
#سعدی
آرزوهای قربانی شده ! آدم سگ دو میزند تا شرایط را فراهم کند که به آرزوهایش برسد اما در این سگ دو زدن ها انقدر از…
انسان ها شبيه هم عمر نمي كنند يكي زندگي مي كند يكي تحمل انسان ها شبيه هم تحمل نمي كنند يكي تاب مي آورد يكي مي…
فرقی نمیکند چه برایم نوشته دوست
دشنام داده است، ولی “دستخط” اوست
فاضل_نظری
با من بگو از عشق ، ای آخرین معشوق با من بگو از عشق با من بگو از عشق ، ای آخرین معشوق ، که…
در این دریا چه میجویند ماهی های سرگردان؟! مرا ازاد میخواهی؟ به تنگ خویش برگردان! فاضل_نظری