جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند
ما خیال یار خود را پیــش خود بنشاندیم
مولانا
جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند
ما خیال یار خود را پیــش خود بنشاندیم
مولانا
دیوانه تر از خویش کسی می جستم…
دستم بگرفتند و به دستم دادند…!
فاطمه لشکری
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
فاضل_نظری
فرقی نمیکند چه برایم نوشته دوست
دشنام داده است، ولی “دستخط” اوست
فاضل_نظری
گوشه گیر ای یار یا جان در میان آور که عشق
تیربارانست یا تسلیم باید یا حذر
سعدی
شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود…
شکیبی_اصفهانی
گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت
گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت
گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت
هاتف_اصفهانی
کاری ندارم کجایی،
چه میکنی..!؟
بی عشق سر مکن،
که دلت پیر میشود…
قیصر امین پور
تـــا دل نشود عاشق
دیـــوانــــه نمی گردد
تــــا نگذرد از تن جان
جانــانـــــه نمی گردد
گریان نشود چشمی
تـــــا آنکه نـسوزد دل
بیــــهوده بگرد شمـع
پـــــــــروانه نمی گرد.
آن شب که دلی بود، به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله ، به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ ، نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ، ولی دل نشکستیم
مولوی