چه خوش است راز گفتن به حریفِ نکته سنجی
که سخن نگفته باشی، به سخن رسیده باشد!
بیدل دهلوی
آشنا با روزهای سختِ در پیشیم ما فارغ از اندوه فرداییم، درویشیم ما! هستیِ ما چون سرابی جلوهای از نیستیست کمتر از هیچیم اما از عدم…
چه خوش است راز گفتن به حریفِ نکته سنجی
که سخن نگفته باشی، به سخن رسیده باشد!
بیدل دهلوی
در گذرگاه زمان، خیمه شب بازیِ دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد، عشق ها می میرند، رنگ ها رنگ دگر می گیرند، و…
براي آنان كه بايد، شبيه جايي باشيد، تا در شما آرام بگيرند، به چيزی فكر نكنند، نفس تازه كنند. جای دنج يار باشيد و رفيق خوب….
گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی بر آتش تیزم بنشانی بنشینم بر دیده خویشت بنشانم ننشینی…
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟ راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید گر چه گفتند بهاران برسد مال منی قصه آخر شد…
درست است که بعضی وقتها هنوز دستم به دامن ماه و سرشاخههای روشن ستاره میرسد، یا گاهی خیال میکنم اهل همین هوای بوسه و لبخند آینهام،…
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟ چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟ من چه…
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟ آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست، با…
آرزوهای قربانی شده ! آدم سگ دو میزند تا شرایط را فراهم کند که به آرزوهایش برسد اما در این سگ دو زدن ها انقدر از…