پس-زمینه-هنری-درخت

دل آشفته

 
                   

آن شور جنونی که تو می خواستی از من
ای دوست دگر از دلِ “آشفته” به در رفت
امروز برو ناز برای دگران کن
ما رخت به تنهایی جاوید کشیدیم
“دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم، پریدیم”
امروز که زنجیریِ زندانِ زمانم
آن شورِ جوانی به دلم، زنده به گور است
می خواهمت و هیچ نمی گویم از این راز
این خواستنم از پسِ دیوارِ غرور است

یدالله عاطفی
برچسب‌ها:

نظر شما چیست؟

*